رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

unforgettable moments

تولدت مبارك ...

سلام عشق من تولدت مبارك .... بالاخره امسال تونستيم تولد بگيريم . و يه چند تا عكس درست و حسابي . البته فرنوش هنوز عكسها رو بهم نداده و فعلا فقط همين يكي رو دارم ...   ...
15 تير 1395

تولدت مبارك !

سلام عشق من   امروز تولدت ... البته ما پنج شنبه تولد گرفتيم ... از صبح دارم سعي ميكنم كه عكسها رو آپلود كنم ولي نميشه ... چند تا جمله ازت ميخوام بنويسم : شب كه تولدت تموم شد بهم گفتي : مامان چرا اين همه بادكنك خريدي ؟   گفتم  خب براي اينكه تولدت قشنگ بشه و تو خوشحال بشي .... تو بهم گفتي :  ولي من خوشحال نشدم !   گفتم آخه چرا ؟ چون من كادو نگرفتم . من دوست داشتم كادو بگيرم !   { آخه همه پول دادن } مامان ميشه باز هم برام تولد بگيري كه شيش سالم بشه ؟‌   ديروز برات يه اسباب بازي كوچيك گرفتم كه خودت انتخاب كرده بودي و خوشت اومده بود ... خلاصه خيلي خوشحال...
15 تير 1393

تولد

سلام عشق من هفته ديگه تولدت هست . ولي به علت اينكه خونه نداريم نميتونم برات تولد بگيرم . فقط يه تولد مختصر توي خونه ماني ني ميگيريم . امروز غروب ميريم تا كيك و سفارش بديم . آخه 5شنبه ميخوام تولدت رو بگيرم . خب من دوست داشتم كه اين كيك رو برات سفارش بدم  ولي ميدونم كه توي اين شهر لعنتي اين رو درست نميكنن حالا امروز سعي خودم رو ميكنم ولي اگه نشد فقط كله اش رو  سفارش ميديم ! چون خودت هم گفتي كه اسپايدرمن  رو دوست داري ...   ...
9 تير 1393

فردا

سلام پسر گلم فردا تولدت و خلاصه با این که امیر این همه شل بازی در آورد و همه چیز رو برای روز آخر گذاشت تونستیم صندلی و بقیه وسایل رو تهیه کنیم . الان من استرس دارم . مثل همیشه ... خاله مژگان و خاله سمیه نمیتونن بیان . کلی اعصابم خراب شد . این چند روز حسابی بارون اومد و هوا یه کم خنک شد . البته الان دوباره آفتاب شده و خدا کنه فردا هواگرم نباشه . فینگیلی مامان فردا 3 سالت تموم میشه . من شنبه با عکسها میام . پس تا اون روز خدا حافظ ....   ...
14 تير 1391

دلم گرفته

سلام پسر گلم چند روز دیگه ، بیشتر به تولدت نمونده ... داره بارون میباره . خدا کنه هوا همین طوری خنک باشه ... دیروز رفتم برات یه عالمه بادکنک خوشکل سفارش دادم . اما از شانس بد هر جا رو میگردم بادکنک ( bob sponge ) باب اسفنجی ، پیدا نمیشه ... از دیروز دیگه تصمیم گرفتم هیچی نخورم تا تولد !  اگه یه ذره چاق بشم دیگه لباسم اندازم نمیشه ! خدا کنه تو از دیدن بادکنکها و کیک تولدت خوشحال بشی . دوست دارم خیلی . دیروز اصلا ندیدمت . بهتر بگم تو من رو ندیدی . ساعت 10:30 اومدم . تو خواب بودی . تا امروز ظهر که میام خونه مانی نی ، حسابی بغلت کنم . دلم برات تنگ شده !! به قول خودت که اون روز جمعه به من گفتی :...
12 تير 1391
1