رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

unforgettable moments

اولين نمره بد!

  سلام عشق من ! امروز كلاس رياضي داشتي . اول اينكه معلم هفته گذشته نگفته بود كه امروز امتحان داري . يا شايد هم گفته بود . از اونجا كه من نميتونم بيام دنبالت  تو هم كه نميگي  يا نميدوني كه چكار بايد بكنيم . خلاصه ، فرنوش بهم زنگ زد و گفت كه تو از 20  نمره ، 7  گرفتي !!!!  خيلي ناراحت شدم . نزديك بود گريه كنم ولي خودم رو كنترل كردم و اول رفتم چند تا سايت و كلي مطلب خوندم و به اين نتيجه رسيدم كه مشكل اصلي من هستم ! مثل هميشه .... بله ، چون خونه نيستم كه باهات كار كنم و وقتي كه ميام خونه هم تو همش دوست داري با من بازي كني ....... خلاصه اومدم خونه و  تو زود اومدي و انگار كه...
17 مهر 1393

اولين روز مدرسه ...

سلام عشق من ديروز براي پيش دبستاني ها اولين روز مدرسه بود . خلاصه صبح كه خوب بيدار شدي و رفتي فرنوش و گلنوش رو بيدار كردي و گفتي : بچه ها من ديگه دارم ميرم مدرسه ! دوربين مهرنوش رو گرفتم كه مثلا حرفه اي باشه  ولي خب بيشتر عكسها تار شد ! خيلي ناراحت شدم ! اين هم چند تا عكس از اون روز .... اين عكس هم امروز ازت گرفتم :   ...
1 مهر 1393

پيش دبستاني ...

سلام عشق من امروز صبح با هم رفتيم و تو رو ثبت نام كرديم ! پيش دبستاني  (فرشتگان ) ... امروز يه نگاهي به عكس 3*4  كه براي ثبت نام گرفتيم  انداختم ، ديگه بزرگ شدي .   ...
2 تير 1393

اولين نقاشي واقعي

سلام عشق من امروز ميخوام تصوير اولين نقاشي درست و حسابي كه كشيدي رو برات بذارم . اين يه درخت البالو هست كه يه كلاغ روش لونه درست كرده و توي لونه اش هم يه تخم هست ! اون پرنده هم همون كلاغه هست . اون خطهاي سياه پايين و دور درخت هم سيم خاردار هست كه كسي نتونه بياد و آلبالو ها رو بدزده !‌ شاخه هاي اين درخت هم خيلي قشنگ با اون برگهاي روش !‌ عاشقتم مادر .... نقاشي بعدي : اون موجود سياه عجيب يه اردك هست كه ميخواد بره توي اون حوض ! اون به قول خودت HEART رو هم براي من كشيدي . ...
15 اسفند 1392

اولين نوشته

رهام عزيزم سلام ديروز جمعه بود و من از صبح كمر درد بدي داشتم . الهي برات بميرم كه كمرم رو برام ماليدي . بعدش بهم ميگفتي حالا كمرت خوب شد ؟ من هم ميگفتم آره . بعدش تو گفتي خب حالا بغلم كن !‌ اگه دلت هم درد گرفت بگو برات بمالم خوب بشه ... ديروز امير برات كارتون نميذاشت بعدش تو بهش گفتي : " امير من چكار كنم تو منو دوست داشته باشي ؟ "‌ مامان براي اون حرف زدنت بميره ... . اين هم  عكس اولين نوشته تو هست . ...
13 مهر 1392