رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

unforgettable moments

اولين جلسه كلاس شطرنج

سلام عشق من !‌ ديروز اولين جلسه كلاس شطرنج  تو بود . ساعت 07:30  غروب تا  ساعت 9 شب !‌ وقتي اومدم دنبالت ، استادت گفت كه خيلي خوب بودي و پر انرژي ! بدون استراحت يكسره ياد گرفتي ! خب ايكاش از تابستون مي بردمت . خب اميدوارم كه خوشت بياد و ادامه بدي .... ...
15 دی 1393

كلاس شطرنج

سلام عشق من ! چند روزه كه توي فكرم افتاده بفرستمت كلاس شطرنج . چون ميدونم كه خيلي به جنگ و سرباز و اين طور چيزها علاقه داري يه كم برات تعريف كردم كه شطرنج چيه  خوشت اومد . اين رو هم بگم كه من هميشه از شطرنج متنفربودم و هستم ولي خب شايد تو دوست داشته باشي . حالا تا يه نيم ساعت ديگه زنگ ميزنم ميپرسم . فقط  تنها مشكلم اين هست كه كي و چطور بايد بري يا كي تو رو ببره روزهاي زوج كه كلاس زبان داري . الان توي كلاس زبان نشستي ...
13 دی 1393

نقاشي

سلام عشق من !‌ امروز و ديروز مدرسه نرفتي . چون واكسن زدي  . همش ميگي دستم درد ميكنه !‌  . توي خونه هي دستت رو كج نگه داشتي  ولي بعد يادت ميره ، تا من نگاهت ميكنم  دوباره كج نگه ميداري ميگي آخ آخ درد ميكنه مامان نميتونم فردا برم مدرسه ! اين نقاشي رو پريروز بهم دادي . توي مدرسه برام كشيدي : عاشق تو و نقاشي هات هستم . مخصوصا وقتي كه روي اونها مينويسي roham  و به قول خودت يه heart  {قلب} هم برام ميكشي . ...
10 دی 1393

واكسن ...

سلام عشق من !‌ امروز زودتر كارم رو انجام دادم و جيم زدم رفتم اداره آموزش و پرورش . انگار كه من هميشه بايد كارم گره بخوره . مسئولش گفت كه براي سال اينده مجوز آموزشگاه براي ناحيه يك داده نميشه . فقط دبستان و پيش دبستاني حالا دارم به اين موضوع فكر ميكنم  كه البته  سرمايه بشتري ميخواد . نميدونم شايد هم اين جمله درست باشه كه هرچيزي كه اتفاق مي افتد به نفع ماست .  شايد هم قسمت اين باشه كه  برم توي كار پيش دبستان  ! ميترسم  همينطوري  پيش برم يكدفعه دانشگاه تاسيس كنم !!!    خب بگذريم . بعدش با مامان اومديم دنبال تو و رفتيم مركز بهداشت كه بپرسم براي واكسن كي بايد ت...
8 دی 1393

اولين تجربه با همكلاسي ها !

سلام عشق من ! امروز ، از طرف مدرسه شما رو بردن براي ديدن يك نمايش عروسكي . اولين باري بود كه با همكلاسي هات رفتي جايي . سوار  ميني بوس كه شدي برام دست تكون دادي و من هم باهات خداحافظي كردم . اومدم دنبالت بهم گفتي : داشتم باهات باي باي ميكردم ، گريه ام گرفت !‌  راستش رو بخواي من هم گريه ام گرفته بود .... الهي من براي دلت بميرم . اين هم عكس تو موقع رفتن ! ...
6 دی 1393

سورتمه 2

به دليل سنگين بودن عكسها توي دو صفحه نوشتم ! اين هم رهام كه يك درخت رو از ريشه كنده : من و تو : تو بد اخلاق و امير :   دوباره من و تو : رفتيم كه سورتمه سوار بشيم . تو اولش خيلي ميترسيدي . همش ميگفتي من نميام من ميترسم . خلاصه رفتيم سوار شديم عاشقش شدي ميگفتي تند تر برو ! تموم كه شد گفتي يه بار ديگه هم سوار بشيم . خلاصه دور دوم هم سوارشديم : ‌ اينجا هم رفتيم كه ناهار بخوريم : ‌ ...
30 آذر 1393

سورتمه ...

سلام عشق من ! جمعه بعد از مدتها با عمه رفتيم بيرون . خيلي خوب بود . رفتيم سمت تالش ... چه منظره هاي قشنگي داشت  تو هم كه عاشق جنگل هستي ... اما خب اصلا نميموني تا يه عكس خوب آدم بگيره ... اين عكس رو تو از ما گرفتي :  اين آبشار به اسم (ويسادار )كه تو خيلي خوشت اومده بود : اين هم خودتي كه به زور ازت عكس گرفتم : ...
30 آذر 1393

كارنامه ucmas

سلام عشق من امروز با هم رفتيم كلاس ucmas  كه كارنامه تو رو بگيريم و براي ترم بعد ثبت نام كنيم . خدا رو شكر كه معلمت از تو راضي بود . يه يك ساعتي هم اونجا موندم تا ببينم توي كلاس چكار ميكني . خيلي بهتر شدي و ديگه حواست پرت نيست و به در و ديوار نگاه نميكني !  فقط اين ترم بايد خيلي بيشتر تمرين كنيم . فقط نميدونم وقط بايد از كجا بيارم ؟ اين هم كارنامه تو : ...
27 آذر 1393