رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

unforgettable moments

پدر

1391/3/13 17:13
نویسنده : mahtala
490 بازدید
اشتراک گذاری

تقدیم به اولین مرد زندگیم ، پدرم ! ♥

با تو ام

ای لنگر تسکین

ای تکان موجهای دل

ای آرامش ساحل

با تو ام

ای نور

ای منشور

ای تمام طیف آفتابی

ای کبود ارغوانی

با تو ام

ای شور

ای دلشوره شیرین

با تو ام

ای شادی غمگین

با تو ام

ای غم

ای غم مبهم

ای ...

نمیدانم

هر چه هستی باش

اما کاش ...

نه جز اینم آرزویی نیست :

هر چه هستی باش

اما .... باش !

" قیصر امین پور "

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نوش آفرین
14 خرداد 91 0:03
قشنگ بود
نوش آفرین
14 خرداد 91 0:20
پدر! گرچه خانه ما از آینه نبود؛ اما خسته‏ ترین مهربانی عالم، در آینه چشمان مردانه‏ات، کودکی‏هایم را بدرقه کرد، تا امروز به معنای تو برسم.
می‏خواهم بگویم، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏ هایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخن‏ های ضرب‏دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار، مانده بود و ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛ اما امروز، بیدارتر از همیشه، آمده‏ام تا به جای آویختن بر شانه تو، بوسه بر بلندای پیشانی‏ات بزنم.
آن روزها، سایه ‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.
سایه‏ ات کم مباد ای پدرم!


خیلی قشنگ بود . با اجازت توی وبلاگ نوشتم تا همه بخونن . :-(