خوشحال !!!
دیروز ۱۷ فروردین بود . سالگرد عقد من و بابا امیر !
غروب که شد من و خاله نازی با هم رفتیم کیک خریدیم و بعد اومدیم دنبال تو و با هم رفتیم خونه . از دیروز بهت گفته بودم که آروین میخواد بیاد تو همش میرفتی پشت پنجره میگفتی آروین ! بعد می پریدی توی بغل من و میگفتی خوشحال ! الهی مامان برات بمیره که میگی خوشحال . خاله مژگان و سمیه هم برای عید دیدنی ( بعد از عید ) اومدن خونه ما و من هم یه کیک خوشگل خریدم !
خاله مژگان از مالزی برات یه عالمه کادو آورد .
ولی تو اینقدر شیطونی کردی که دیگه اعصابم خورد شد و تو رو چپ چپ نگاه کردم و تو هم اومدی منو سه تا ماچ کردی تا من " خر " بشم ! خیلی زرنگی ! اصلا نذاشتی یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم . همین چند تا بدرد بخور شد همش این فشفشه ها رو برداشته بودی و فرار میکردی که ازت نگیرم . خلاصه شمع رو فوت کردی و بعد هم کیک رو بریدیم ....
این هم یه چند تا عکس از دیشب :
امروز که پنج شنبه هست و مهد کودک تا ساعت ۵ باز . من ساعت ۲ میام دنبالت و بعد از ظهر باهم میایم سر کار ! از این به بعد پنج شنبه ها با هم میایم سر کار .
با تشکر از تمامی خاله ها و یه تشکر مخصوص از خاله نیش و مهرنوش که هی مطالب ما رو میخونن و نظر میدند.