رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

unforgettable moments

خوشحال !!!

1390/1/18 11:48
نویسنده : mahtala
490 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز ۱۷ فروردین بود . سالگرد عقد من و بابا امیر !

غروب که شد من و خاله نازی با هم رفتیم کیک خریدیم و بعد اومدیم دنبال تو و با هم رفتیم خونه . از دیروز بهت گفته بودم که آروین میخواد بیاد تو همش میرفتی پشت پنجره میگفتی آروین ! بعد می پریدی توی بغل من و میگفتی خوشحال ! الهی مامان برات بمیره که میگی خوشحال .  خاله مژگان و سمیه هم برای عید دیدنی ( بعد از عید ) اومدن خونه ما و من هم یه کیک خوشگل خریدم !

خاله مژگان از مالزی برات یه عالمه کادو آورد . 

ولی تو اینقدر شیطونی کردی که دیگه اعصابم خورد شد و تو رو چپ چپ نگاه کردم و تو هم اومدی منو سه تا ماچ کردی تا من " خر " بشم ! خیلی زرنگی ! اصلا نذاشتی یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم . همین چند تا بدرد بخور شد همش این فشفشه ها رو برداشته بودی و فرار میکردی که ازت نگیرم . خلاصه شمع رو فوت کردی و بعد هم کیک رو بریدیم ....

این هم یه چند تا عکس از دیشب :

امروز که پنج شنبه هست و مهد کودک تا ساعت ۵ باز . من ساعت ۲ میام دنبالت و بعد از ظهر باهم میایم سر کار ! از این به بعد پنج شنبه ها با هم میایم سر کار .

با تشکر از تمامی خاله ها و یه تشکر مخصوص از خاله نیش و مهرنوش که هی مطالب ما رو میخونن و نظر میدند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله نازی
18 فروردین 90 11:11
الهی من واسه اون جانت بمیرم که تا سوار ماشین من میشی میگی ناژژژیی
مسی
21 فروردین 90 8:27
وای مه طلا تو این عکس آخر که فشفشه ها دستش چقدر شبیه تو !!! وای که چقدر دوست دارم ببینمتون از نزدیک!!
nish
26 فروردین 90 13:06
happy anniversary