دلم برات تنگ ميشه !
رهام قشنگم ،سلام
امروز صبح زود بيدار شدي و رفتيم خونه عزيز . صبحانه نخوردي . نميدونم چرا گرسنه نبودي ...
خلاصه يه كم كارتون ديديم و ساعت 7:20 ديگه من لباس پوشيدم كه بيام . تو رفتي روي مبل نشستي
ديدم سرت پايين هست . بهت گفتم رهام جون كار نداري؟
ديدم بغض كردي . گفتم چي شده ؟
با بغض بهم گفتي : " دلم برات تنگ ميشه " و زدي زير گريه . الهي من براي دلت بميرم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی