رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

unforgettable moments

تلویزیون !

1390/8/22 17:01
نویسنده : mahtala
444 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامان . امروز 22/08/90 قرار بود تو بری تلویزیون البته شبکه باران مال رشت ولی خب رفتیم اونجا تو بدون من که تو نرفتی . من باهات اومدم و اونجا به عنوان تماشاچی نشستی. البته با کلی منت و خواهش . بعد که ضبط برنامه شروع شد تو اولش اون بچه ها رو با تعجب نگاه میکردی . بعدش مجری داشت حرف میزد که تو یه دفعه داد زدی مامان ! فکر کن ! صدات ضبط شد دیگه ... بعدش من هی بهت میگفتم ساکت ولی تو کاملا موذیانه میگفتی " ههمممم " هی یک دقیقه به یک دقیقه " هههممم " که دیگه من هم مجبور شدم ببرمت بیرون . خلاصه این بود ماجرای تلویزیون رفتن تو . اگه یه کم طاقت میاوردی برنامه تو هم شروع میشد . خلاصه من هم راهنمایی که بودم رفته بودم رادیو توی یک مسابقه شرکت کرده بودم . بعدش اون مسابقه تماشاچی که نداشت ولی خب چون رادیو بود و کسی نمیدید بعد از هر سوال که جواب درست میدادیم صدای دست زدن پخش میکردن ! حقه باز ها ... تازه به تو یه ماشین اسباب بازی هم جایزه دادن و اومدیم . من سر کار و تو هم خونه مامان امیر ... فقط دو تا چیز یاد گرفتی مثل اون بچه ها با صدای بلند بگی "  ب    ل   ه   " { بله } ......  " س ل ا م " ... { سلام } .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مسی
23 آبان 90 8:20
خیلی دوست دارم ببینمتون ، خیلی!!!
راستی من از فردا تا آخر هفته تعطیلم نمی آیید تهران؟


مسخره تو تعطیلی بعد ما بیایم تهران ؟! مثل اون ترکه که میگفت ما که تلفن نداریم شما زنگ بزنین..


مسی
23 آبان 90 15:07
دیوونه!!! آدم نمی شی تو!!! خوب می گم بیا عیادت!!
مریم مامان درسا
24 آبان 90 3:55
اااااااااااااااااااااا
خب چرا بعدش خبر میدی که رفتید تلویزیون؟
منم رهامو میخواااااااااااااااااستم ببینم[hr