رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

unforgettable moments

پسر دايي ...

سلام عشق من ! الان چند روز هست كه تو پسر دايي شدي ... اسم پسر عمه ات  يزدان  هست و تو خيلي دوستش داري همش تعجب ميكني كه ميبيني اون چقدر كوچيك هست و  ديشب كه من بغلش كرده بودم تو حسوديت شد و رفتي توي اتاق با من قهر كردي . فرداي اون روز بهم گفتي مامان تو  بچه عمه رو بيشتر از من دوست داري ؟ مادر برات بميره .... امروز  توي حياط توپ بازي ميكردي و مثل اينكه  توپ رو انداختي خونه همسايه !!!! خيلي ترسيده بودي و نگران ...   ...
28 فروردين 1395

بدون عنوان

سلام عشق من ! چند تا عكس هست كه ميخوام برات بذارم . هديه روز مادر عكس تو توي باغ به قول خودت فرنوش : و اين عكس با لباس تكواندو :       ...
19 فروردين 1395

روزهاي عيد ...

سلام عشق من ! حدود يك هفته از عيد گذشت . امسال عيد براي تو يه حال و هواي ديگه اي داشت . چون بزرگتر شدي و مدرسه ميري و مفهوم تعطيلي رو درك ميكني . خيلي خوشحالي كه مدرسه ها تعطيل شده .... امير هم يك هفته اول رو تعطيل و پيش تو  مي مونه و  من هم كه روز اول تعطيل بودم . اگه طبق معمول اتفاقي نيفته  سه روز آخر رو مرخصي ميگيرم .   ...
4 فروردين 1395

اولين روز تنهايي !!

سلام عشق من ! از امروز ديگه مدرسه تعطيل شد و براي اولين بار از صبح توي خونه تنها موندي ! خودت اينطور خواستي . تا ساعت 1:30 بايد تنها بموني . چند بار از صبح بهت زنگ زدم و خدا رو شكر كه پسر خوبي هستي و شيطوني نكردي . دوستت دارم . ...
25 اسفند 1394

روز برفي ...

سلام عشق من ! از ديروز اينجا برف اومد . اولين و فكر كنم آخرين برف امسال باشه ... خيلي بازي كردي . ديروز توي سرما بازي كردي و امروز هم ظهر من اومدم و كلي با هم بازي كرديم . اين هم قيافه بي دندونت ... ...
8 بهمن 1394

حالا جواب مامانم رو چي بدم؟!

سلام عشق من ! ديروز تا در رو باز كردم و اومدي تو  بهم گفتي : "  از مدرسه بهت زنگ زدن ؟ " منم كه فهميدم حتما يه كار بدي كردي گفتم آره زنگ زدن . تو گفتي : كي زنگ زد؟‌  -خانم ناظم ! - چي گفت ؟ - بهتره خودت بگي كه چكار كردي ؟ خانم ناظم گفت كه شيطوني كردي .... - مامان ببخشيد . داشتم روي نرده ها بازي ميكردم كه خانم ناظم من رو تنبيه كرد ! -چه جوري تنبيه كرد؟ - رو به ديوار واستاديم ! خانم ناظم گفت به مادرتون زنگ ميزنم .... من هم گريه كردم ! بغلت كردم و گفتم آخه چرا گريه كردي ؟ - آخه گفتم حالا جواب مادرم رو چي بدم ؟‌؟ ! بعدش يه كم بغض كردم ولي بعد د...
6 بهمن 1394

فرشته دندون

سلام عشق من !  جمعه ، نهار خونه مامان اينها بوديم . دندون جلو بالا سمت چپ ديگه خيلي لق شده بود خلاصه بعد از نهار درحالي كه داشتي با من كشتي ميگرفتي ، ديدم دندونت خون اومد ... باباجوني بهت گفت ببينم دندونت چي شده ؟! و در يك حركت دندون رو كند ! خيلي خون اومد و بالاخره سومين دندونت هم افتاد .... همون شب كه يادمون رفت ولي شنبه شب دندونت رو گذاشتيم زير بالشتت و صبح وقتي از خواب بيدار شدي ديدي كه يه شمشير كه توش چراغ داره و روشن ميشه زير بالشتت هست . خيلي خوشحال شدي و همش ميگفتي : " مامان آخه فرشته دندون چطوري اينكار رو كرد ؟ " بعد چند دقيقه بعد گفتي :" مامان ، تو اين شمشير رو خريدي...
2 بهمن 1394