رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه سن داره

unforgettable moments

پيش دبستاني ...

سلام عشق من امروز صبح با هم رفتيم و تو رو ثبت نام كرديم ! پيش دبستاني  (فرشتگان ) ... امروز يه نگاهي به عكس 3*4  كه براي ثبت نام گرفتيم  انداختم ، ديگه بزرگ شدي .   ...
2 تير 1393

بدون من

سلام عشق من ديروز ، غروب داشتم ميومدم خونه فرنوش بهم زنگ زد كه تو ميخواي باهاش بري بيرون . من گفتم نرو ، من دارم ميام خلاصه توي كوچه تو ،‌ سوار ماشين فرنوش بودي و من آوردمت بيرون ولي گريه كردي و گفتي ميخوام با فرنوش برم ! زود ميام ... منم گفتم باشه برو !  خلاصه تو من رو تنها گذاشتي و رفتي ... خيلي ناراحت شدم و حس كردم ديگه داري وارد مرحله اي مي شي كه زياد هم دلت با من بودن رو نميخواد ! يه كم گريه كردم  ولي سعي كردم منطقي باشم و قبول كنم كه داري بزرگ ميشي ! .... امروز صبح كه داشتي صبحانه ميخوردي بهت گفتم روزهاي زيادي بايد صبح ها بلندشي  و با هم بريم مدرسه . توي سرما ، بارون ، برف ....
29 خرداد 1393

شعر مادر

سلام عشق من توي مهدكودك چند تا شعر ياد گرفتي كه يكي از اونها راجع به مادر هست و همش براي من ميخوني : مادر من فرشته زمين مادر تويي هم نفسم وقتي تو خونه نباشي انگار كه توي قفسم خنده تو طراوت بهار دلم ميخواد از هميشه ياورم ! تو مظهر ِ عشق و مهر و وفايي خدا نياره بين مون جدايي ... برات بميرم كه اين شعر رو همينطوري دست و پا شكسته ميخوني تازه به جاي مظهر هم ميگي { تو مسخره  عشق و مهر و وفايي ... } ...
21 خرداد 1393

نقاشي

سلام عشق من امروز صبح كه داشتيم ميرفتيم مهد كودك از توي كيفت نقاشي ديروزت رو دادي بهم و گفتي برات يه قطار كشيدم . اون آبي رو نشونت دادم و گفتم اين چيه ؟  گفتي : دريا ! گفتم قطار داره ميره توي دريا ؟ تو گفتي نه ، داره اون وري ميره !! ... هرروز از من ميپرسي امروز چند شنبه است ؟‌  حالا ديگه ميدوني كه جمعه ها تعطيل و همش دنبال اين هستي كه برسيم به جمعه تا بتونيم با هم باشيم ...    ...
20 خرداد 1393

روزهاي سخت

سلام عشق مادر دوباره زندگي سخت شد . ساعت كاري من دوباره زياد و زيادتر شده . تا ساعت 08:30  غروب . تقريبا هر روز تو رو با خودم بعد ازظهرها ميارم سركار . ديگه واقعا خسته شدم ....
15 خرداد 1393

قهر

سلام عشق من امروز صبح رفتيم  آزمايشگاه و آزمايش خون دادي . اصلا انتظار نداشتم كه گريه نكني . حتي يه اخ هم نگفتي . يه آزمايش دادم ببينم ميزان آهن و كلسيم و ويتامين d  ، در چه حد ؟!‌ پنج شنبه زياد شيطوني كردي و حرف من رو گوش نميكردي منم دعوات كردم . بعد تو با من قهر كردي و اومدي توي كيفم و نقاشي كه براي من كشيده بودي رو مچاله كردي و پاره اش كردي ! تازه يه گل هم كه بهم داده بودي گرفتي پرپر كردي ! ... اين هم همون نقاشي مچاله شده : ...
10 خرداد 1393

نقاشي به مناسبت روز پدر

سلام عشق من فردا روز پدر هست و امروز كه اومدم توي مهدكودك دنبالت مثل اينكه يه نقاشي كشيدي براي امير ! البته ميدونم كه اون هيچ وقت ارزش اين كار تو رو نميفهمه . اصولا اون هيچي نميفهمه .... بگذريم ... اين هم نقاشي تو :                                                                     &nbs...
22 ارديبهشت 1393

مهد كودك ( خانه گلها )

سلام عشق من ديروز اولين روزي بود كه رفتي مهد كودك . روز اول خيلي خوب بود . صبحانه خوردي و خوشحال و خندون با هم رفتيم مهد . صبح بهت كره و عسل دادم . صبح برات سيب زميني پخته با تخم مرغ درست كردم با  آبليمو كه خيلي دوست داري براي ميان وعده ... خلاصه همه چيز خوب بود . و من با خيال راحت اومدم  سر كار . اما امروز كه روز دوم بود نه ! صبح به زور بلند شدي . { بذار يه كم بخوابم } خيلي اعصابم بهم ريخت ... بعدش نميدونم چرا ولي گفتي سردم ! صبحانه هم هيچي نخوردي ... برات از اون نون و پنير هاي  لوله اي كه دوست داري درست كردم . كره عسل و شير هم دادم ببري توي مهد بخوري . توي راه هم بغلت كردم . اما انگار يه بغ...
2 ارديبهشت 1393

مادر...

سلام عشق من ! امروز روز مادر هست . ظهر اومدم خونه ما ني ني . تو بهم يه شاخه گل رز دادي كه از باغچه ما ني ني كنده بودي . بهم گفتي هميشه نگهش دار ! عشق من ، ازش عكس گرفتم تا هميشه يادم بمونه اين روزها رو كه تو به يادم هستي :   تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم به خاطر گونه ي زرين آفتاب گردان        براي بنفشیِ بنفشه ها دوست مي دارم تورا براي لبخند تلخ لحظه ها          پرواز شيرين خاطره ها دوست مي دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست مي دارم براي پشت کردن به آرزوهاي محال  ...
31 فروردين 1393