رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

unforgettable moments

تی ترسم !!

مهطلا..مه طلا ...م ه ط ل ا .. مه طلا .. مهطلاااااااااا.... بیا .... تی ترسم { می ترسم } موشک مامان . دیروز میرفتی توی تراس و من توی آشپزخونه بودم هی داد میزدی و جمله های بالا رو میگفتی . بعد میرفتی در رو باز کنی و میگفتی خونه مانی نی . خلاصه دیروز خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت . با اینکه جایی هم نرفتیم ولی وقتی صبح از خواب بلند میشم و تو کنارم هستی و بهم لبخند میزنی انگار دنیا رو بهم دادن ! فکر کنم تو هم خوشحال میشی که بعد از یک هفته یه روز صبح با هم هستیم چون همیشه با لبخند از خواب پا میشی . صبحانه : کره + مربای توت فرنگی + یه کم سالاد الویه - ساعت 10:30 بعدش با هم رفتیم حموم و اب بازی کردیم ناهار : پلو کته + کباب تابه ...
25 تير 1390

نرو ....

الهی برات بمیرم که امروز صبح یه عالمه گریه کردی . دیگه حالا حرف هم میزنی بیشتر آدم کباب میشه . با اون لحن با گریه میگفتی " مهطلا کجا وری ؟ .. نرو ... " مامان جون منم خیلی گریه کردم . منم دلم نمیخواد برم ولی بعضی وقتها آدم مجبوره کارهایی رو که دوست نداره انجام بده . دوشنبه که خونه مانی نی بودی من اومدم دنبالت مامان یه عالمه غر زد . راجع به اینکه تو همش میخوای بری حیاط و باباجونی رو اذیت میکنی و .....   منم عصبانی شدم . اول چیزی نگفتم ولی وقتی اومدم پوشکت رو عوض کنم دیدم پوشکت هم تموم شده و دیگه خیلی عصبانی شدم که اون حتی نگاه نکرده که تو پوشک داری یا نه ! تو رو برداشتم و اومدم بیرون و دیگه هم تورو اونجا نمیبرم . من می...
22 تير 1390

زبان انگلیسی

سلام خوشکلم ! امروز داشتم وب یکی از نی نی ها رو میخوندم که راجع به واکسن نوشته بود یادم اومد که دیروز باید باری مراقبت میبردمت مرکز بهداشت . خب حالا باید شنبه بریم . بعدش دیدم که راجع به کلمات انگلیسی نوشته یادم اومد که بنویسم تو هم این کلمات رو به زبان انگلیسی بلدی : گربه = CAT                                           دست = HAND     ماهی =  FISH        ...
16 تير 1390

تولد خودت

بالاخره تولد خودت شد . 15 تیر تولدتٍ . ولی ما فردا یعنی 14 تیر تولد میگیریم . خدا کنه کیک تولدت خوب از آب دربیاد و من هم بتونم مرخصی بگیرم و بادکنک ها رو هم همون جوری که میخوام باد کنم و خلاصه همه چیز خوب باشه و مهم تر از همه ت و حالت خوب باشه و شیطونی نکنی و .....                                                      این هم کارت تولدت که خودم درست کردم : ...
13 تير 1390

روز تعطیل

خوشگل مامان الان اینجا روی میز من خوابیدی . حیف که دوربین ندارم ازت عکس بگیرم . آخه امروز از صبح با من اومدی سر کار . خدا کنه که تا ساعت 2 بخوابی . الان ساعت 12:30 هست . فعلا میرم تا تو خوابیدی به کارم برسم ....
9 تير 1390

21

امروز ساعت 08:45 صبح بود که اومدم به وبلاگت سر بزنم دیدم روز شمار عدد 1 سال و 11 ماه و 21 روز و 21 ساعت و 21 دقیقه و 21 ثانیه رو نشون میده ! میدونی با خودم فکر کردم یه روزی میشه که این اعداد 21 سال و 21 روز و 21ساعت و 21 دقیقه و 21 ثانیه رو نشون میدن . اون موقع دیگه شاید خودت باشی که به این وبلاگ سر میزنی شایدم سر نزنی . من اگه باشم تا اون موقع حتما به این وب سر میزنم . حدودا 19 سال دیگه ... یعنی سال 1409 !!    دلم خیلی گرفته . شاید هیچ کس توی این مجموعه مثل من نباشه ! این جوری گذر زمان رو حس نکنه . من از شبانه روز 24 ساعت ،فقط 5 ساعت با تو هستم بقیه ساعت ها رو یا سر کارم و یا شب و ما هر دومون خوابیدیم .اینجا همیشه ح...
7 تير 1390

10 روز دیگه

١٠ روز دیگه تا تولدت مونده . موشک مامان !  اگه امیر مرخصی بگیره خیلی خوب میشه . " آغوله ... چونش ... موشت ... " مامان برات بمیره دلم برات تنگ شد ... از صبح تا حالا { 03:40 } ندیدمت . ظهر رفتم خونه و آشپز خونه رو تمیز کردم خیلی کثیف شده بود . تو که باشی نمیذاری آدم کاری بکنه . هم ش منو صدا میزنی ... مه طلا ..مهطلا .... بیا ..بیا.. دیشب یادته ؟ با هم بازی کردیم ؟ چند تا حیوون دیگه یاد گرفتی .. خرچنگ . مانتیس . { همون حیوونی که توی تیتراژ حاج زنبور عسل ویخواست اونو بخوره !!! } ملخ و ... بعد همش صدای رعد و برق میومد و تو میترسیدی " آغوله " . بعد صدا که تموم میشد میگفتی " رفت " .بالاخره یادم نیست چه جوری و کی خوابم برد فق...
5 تير 1390

پول نداریم ....

سلام موشک مامان .. دیروز من ساعت 11 اومدم خونه و با هم رفتیم تا سر کوچه تا برای تو پوشک بخریم . رفتیم توی داروخونه بعد وقتی خواستیم پول بدیم تو بلند گفتی " پول نداریم " آبروی منو بردی !! تازه بعدش رفتیم تا برات بستنی بخرم داشتیم میومدیم بیرون بازم داد زدی " پول نداریم " یه جوری هم میگی خیلی بامزه میگی . باید ازت فیلم بگیرم تا یادگاری بمونه .. خلاصه دیروز خیلی شیطونی کردی واقعا اعصابم خورد شد . توی این آفتاب داغ همش میخوای بری توی حیاط بازی کنی . خیلی سیاه سوخته شدی ... بگذریم ولی دیشب موقع شام یه عالمه منو ماچ کردی و هی میگفتی دوست دارم . وای من دیوونه شدم . ای کاش فقط یه کم حرف من رو گوش میکردی . آهان یادم رفت دیروز رفتیم یه شمشیر برا...
31 خرداد 1390

روز پدر

سلام به همه مادر ها !!!   البته امروز روز پدر ولی خب اگه ما مادر ها نبودیم اونها هم پدر نمیشدند دیگه ..... مامان جونم سلام .... امروز سالگرد قمری تولد تو هست . آخه تو ،دوسال پیش روز پدر دنیا اومدی . عزیزم تولدت مبارک . امروز با من اومدی سر کار . از صبح ساعت 8 مثل کارمند ها بلند شدی و لباس پوشیدی و با خاله نازی اومدیم . نازی از کربلا برات یه هواپیما آورده که تو خیلی دوستش داری . خلاصه امروز خیلی پسر خوبی بودی و زیاد شیطونی نکردی . بعد که فرنوش اومد و تو رو با خودش برد خونه مانی نی .                       &nbs...
26 خرداد 1390