خوشحال !!!
دیروز ۱۷ فروردین بود . سالگرد عقد من و بابا امیر ! غروب که شد من و خاله نازی با هم رفتیم کیک خریدیم و بعد اومدیم دنبال تو و با هم رفتیم خونه . از دیروز بهت گفته بودم که آروین میخواد بیاد تو همش میرفتی پشت پنجره میگفتی آروین ! بعد می پریدی توی بغل من و میگفتی خوشحال ! الهی مامان برات بمیره که میگی خوشحال . خاله مژگان و سمیه هم برای عید دیدنی ( بعد از عید ) اومدن خونه ما و من هم یه کیک خوشگل خریدم ! خاله مژگان از مالزی برات یه عالمه کادو آورد . ولی تو اینقدر شیطونی کردی که دیگه اعصابم خورد شد و تو رو چپ چپ نگاه کردم و تو هم اومدی منو سه تا ماچ کردی تا من " خر " بشم ! خیلی زرنگی ! اصلا نذاشتی یه عکس درست و...
نویسنده :
mahtala
11:48