کلاس
سلام پسر جان
این روزها اگه یه چیزی ازت بپرسم بهم جواب میدی " آره پسر جان ... "
الهی مامان برات بمیره . احساس میکنم دیگه من رو دوست نداری . از وقتی میبرمت مهد ، همش سراغ
بابا رو میگیری . قبلا اگه من و امیر با هم میومدیم دنبالت . تو میپریدی بغل من و امیر رو زیاد محل نمیکردی . ولی الان میری بغل امیر ...
اشکال نداره .... از دیروز ظهر که رفتیم خونه مانی نی دیگه ندیدمت
چون شب دیر اومدم و تو خوابیده بودی و امروز هم که خونه مامان امیر هستی و تا غروب نمیبینمت .... دیشب رفتم برات { آپتیموس } خریدم
امشب یا فردا صبح بهت میدم . امیدوارم خوشحال بشی ...
خیلی ناراحتم ... از 14 تا 18 مرداد کلاس دارم . یعنی 5 روز نمیتونم ببینمت . نمیدونم چه جوری میتونم تحمل کنم ؟! دفعه پیش که نرفتم . کلا این دوره رو دوبار غیبت کردم و دیگه نمیتونم نرم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی