دریا
سلام عشق من
پنج شنبه با امیر و دوتا از همکارهای من و شوهرهاشون رفتیم رامسر .
خلاصه جمعه بعد از ظهر رفتیم دریا
تو که اصلا از آب دریا خوشت نیومد و نمیدونم شاید میترسیدی . امیر تورو به زور برد توی آب
ولی تو همش جیغ زدی و گریه کردی . دیگه ما هم منصرف شدیم .
خلاصه الهی برات بمیرم که این همه فداکاری . من رفتم همین جلوی آب نشستم و
وانمود کردم که دارم غرق میشم . هی گفتم کمک و دستم رو دراز کردم . مامان برات بمیره که با اینکه
از آب میترسیدی ، با ترس ولرز اومدی و من رو نجات دادی ....
امیر هم از من تقلید کرد و همین کار روکرد ولی تو نرفتی و بهش گفتی : امیر تو خودت بیا !
البته دیگه آخر هاش از آب خوشت اومد و خیلی ذوق کرده بودی .
" منو ولم کن میخوام شنا کنم ! "
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی