قصه آقا گرگه ...
خوشکل مامان این چند روز کلی این داستان تو رو گوش میکردم
دیگه حفظ کردم . الهی برات بمیرم که به این قشنگی قصه میگی :
آقا دزد یه دفعه اومد و اومد و اومد به رسید به ، سر کار
به رسید به رسید به رسید به رسید به رسید به آبا گرگه رسید . به آقا گرگه رسید و به آدم آهنی
رسید . خیلی آدم آهنی بودها . آدم آهنی ....
یه دفعه آدم آهنی افتاد تو دره . افتاد تو دره و نجات داد اونها رو . نجات داد از دهن اون .
خلاصه یه دفعه آپتیموس اومد . اومد و اومد یه دفعه به رسید به آبا گرگه ، ترسید و فرار کرد فرار کرد
فرار کرد و من خنده کردم و میذارم اونجا و میترکه و بعدم خوشحال میشم ...
به رسیدم به رسیدم به رسیدم به آبا گرگه ،
من رسیدم به رسیدم به رسیدم به آبا گرگه ،
به آبا گرگه رسیدم رسیدم ، به آبا گرگه ،
منو خورد ! من دیگه رهام ندارم ! ... یه دفعه اومد و اومد و اومد یه دفعه رسیدم به آبا گرگه و بعدم
اونا نجاتم میدن و بابا هم منو نجات میدن و مهطلا هم منو نجات میدن و خانم هم منو نجات میدن ...
اونوقت من خنده میکنم و بهش میخندم . بهش میترسه ، جیغ ، جیغ ، جیغ ، جیغ ، جیغ ،
یه دفعه پاکیک رو ماشین له کرد . له کرد و افتاد تو چاله ....