هیچ جا نرفتیم
دیدی چی شد؟... جمعه هیچ جا نرفتیم . من حالم خوب نبود و به جای گردش رفتم بیمارستان و سرم زدم تا 5 غروب . یه جورایی تو کما بودم . فشارم 6 بود و فکر کنم خون هم کلا توی بدنم نبود چون تمام دست و پام خواب رفته بود و سرم هم خیلی گیج میرفت ! ... خب بگذریم . اما به تو که بد نگذشت . با فرنوش رفتی پارک و بعد هم خونه مانی نی و توی حیاط آب بازی کردی . اینا رو خودت گفتی ها . " با با جونی . حیاط . اب بازی. خیس . لباس . پشت . گلی . خیس..." یعنی باباجونی منوبرد توی حیاط و من آب بازی کردم پشتم خیس شد و روی گلی اب ریختم و اونم خیس شد .." الهی برات بمیرم که دیگه حرف میزنی و این جوری گزارش میدی .
خب دیگه مامان بره به کاراش برسه . هر چند که امروز تعطیله ولی ما هیچ وقت تعطیل نمیشیم . نمیشد سر رو هم میبریدند . آخه فقط مارو وقتی تعطیل میکنه که سر طرف رو بریده باشن . مثل امام حسین و امام علی ... فقط همین دوروز رو تعطیل هستیم .