رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

unforgettable moments

جمعه

1390/3/10 17:41
نویسنده : mahtala
310 بازدید
اشتراک گذاری

 

جمعه اگه بشه میخواهیم با خاله فرنوش و اهل بیت بریم بیرون و امیر هم قراره که مرخصی بگیره !! آخه اون جمعه ها هم باید بره سر کار . حالا نمیدونم کجا میریم . قرار بود بریم تله کابین رامسر همونجا که وقتی تو به من چسبیده بودی با امیر رفته بودیم . تو که یادت نمیاد . آخه نمیتونستی بیرون رو ببینی . ولی خب مثل اینکه دیگه اونجا نمیریم . حالا باید فکر کنیم که کجا بریم و چی بخوریم ؟ من که از الان دهنم آب افتاده . دلم غذا میخواد یه غذای خوشمزه ....  . خدا کنه هوا بارون نباشه که خب فکر نکنم بارون بیاد . ولی آفتاب داغ هم نباشه و تو بتونی حسابی بازی کنی . البته این منم که باید دنبالت بدوم .میگم هوا خوبه شاید هم سمت دریا بریم . بهر حال تا اون موقع . امروز از صبح ندیدمت و الآن ساعت 4:30 بعد از ظهره . تا ساعت 7 که همدیگر رو ببینیم . فعلا BYE . دوست دارم مامانی .....

تا اومدم OK کنم اینترنت قطع شد و شانس آوردم که متن رو کپی کردم در آخرین لحظه .....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان عسل
10 خرداد 90 17:54
خوش بگذره
خاله نیش
10 خرداد 90 22:48
اخ جون میریم pic nic
مهرنوش
11 خرداد 90 0:49
ميبينم كه همه در فكر جمعه هستيم! منم اميدوارم هوا خوب باشه دلم براتون تنگ شده.. منم دلم غذاى خوشمزه ميخواد يه هفته هست سوپ ميخورم! ببين تو هميشه متن رو كپى بگير،ما مهرجو هستيم يادت كه نرفته؟ خب تا جمعه.
مهرنوش
11 خرداد 90 8:13
خب مىبينم كه همه در فكر جمعه هستيم! منم دلم غذا مىخواد تمام هفته در رژيم بودم! اميدوارم هوا خوب باشه،دلم براتون تنگ شده. تو هميشه نوشته ات رو كپى كن،يادت نره ما مهرجو هستيم!!
مامان
11 خرداد 90 8:16
شما بريد،من نميام.
someira
12 خرداد 90 16:02
سلام خانوم خانوما حتما منو اسم دیگه شناختی یادته ادرس وبلاگو smsکردی برام وبلاگت نازه.یه سری به منم بزن همکارتم من بدبخت جمعه از 8صبح تا 8شب تعمیرگاهم