جمعه
جمعه اگه بشه میخواهیم با خاله فرنوش و اهل بیت بریم بیرون و امیر هم قراره که مرخصی بگیره !! آخه اون جمعه ها هم باید بره سر کار . حالا نمیدونم کجا میریم . قرار بود بریم تله کابین رامسر همونجا که وقتی تو به من چسبیده بودی با امیر رفته بودیم . تو که یادت نمیاد . آخه نمیتونستی بیرون رو ببینی . ولی خب مثل اینکه دیگه اونجا نمیریم . حالا باید فکر کنیم که کجا بریم و چی بخوریم ؟ من که از الان دهنم آب افتاده . دلم غذا میخواد یه غذای خوشمزه .... . خدا کنه هوا بارون نباشه که خب فکر نکنم بارون بیاد . ولی آفتاب داغ هم نباشه و تو بتونی حسابی بازی کنی . البته این منم که باید دنبالت بدوم .میگم هوا خوبه شاید هم سمت دریا بریم . بهر حال تا اون موقع . امروز از صبح ندیدمت و الآن ساعت 4:30 بعد از ظهره . تا ساعت 7 که همدیگر رو ببینیم . فعلا BYE . دوست دارم مامانی .....
تا اومدم OK کنم اینترنت قطع شد و شانس آوردم که متن رو کپی کردم در آخرین لحظه .....