رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

unforgettable moments

برف

1390/9/6 11:39
نویسنده : mahtala
491 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره سلام

بعد از تولد امیر تو تا ساعت 4 صبح بیدار بودی و من هم کم و بیش میخوابیدم و بیدار میشدم .

 خلاصه ساعت 5 صبح جمعه 4 آذر بود که بابا امیر بیدار شد که بره سر کار و من رو بیدار کرد و

 گفت که برف اومده . من هم از پنجره نگاه کردم و دیدم تقریبا خیلی برف اومده . ولی تو خواب

بودی . ساعت 10 صبح بیدار شدی . اوردمت بهت برف رو نشون دادم ولی تو گیج خواب بودی

و گفتی بریم بخوابیم . خوابیدیم تا ساعت 12:30 دقیقه ....خواب

وقتی بیدار شدی بهت برف رو نشون دادم و تو یه لبخند زدی و گفتی برف ....

خلاصه یه کم برات برف آوردم توی خونه تا باهاش بازی کنی :

برف توی خونه

غروب ما رفتیم خونه مانی نی و شب رو اونجا موندیم . فقط من و تو . امیر موند خونه ! تنها

این هم تو با چکمه بابا جونی . به قول خودت کفشهای آقا غوله :

کفشهای آغوله

از دست این خاله های بی لیاقتت هم خیلی عصبانی هستم . چون یه دونه عکس هم از تو

نگرفتن در حال برف بازی . من هم که خونه نبودم صبح رفتم و غروب برگشتم . اسم

خودشون رو هم گذاشتن عکاس و طراح . یه دونه عکس هم با برف نداری ... امیدوارم تا

فردا برفهای خونه مانی نی آب نشه تا خودم ازت عکس بگیرم ...

خونه مانی نی

دوست دارم . راستی یه لنگ شلوارت هم تموم شد . هنر کردم نه ؟!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مسی
8 آذر 90 9:51
اینجوری که نمی شه ، ببرش دکتر ببین چرا نمی خوابه . اینجوری که پدرت در میاد مه طلا! پیر می شیا!
مریم مامان درسا
8 آذر 90 16:19
الهی من قربون اون خوابیدنت بشم با اون تیپت :X
مریم مامان درسا
11 آذر 90 3:09
سلام خوبید؟ کجائی ؟ رهام بدو بیا دلم تنگیده برات...
مریم مامان درسا
12 آذر 90 15:20
سلام کجائی؟؟؟ رهام خوبه؟
مریم مامان درسا
16 آذر 90 1:49
سلام
دلم داره شور میزنه... پس کجائید؟
:S


سلام
الهی من بمیرم . بخدا وقت نمیشه . کلی هم مطلب دارم اما کو وقت ؟
مسی
19 آذر 90 9:50
کجایی بابا!!
ماجراجويي هاي جغله كوچولو
19 آذر 90 22:09
جغله:سلام من كوچيكتر از اينم كه بخوام به كسي چيزي ياد بدم. اما داستان آموزنده اي رو ميخوام براي همه تعريف كنم.مطلب جديد بزارم خبرتون ميكنم. فعلا خدا نگهدار