عاشورا
باز هم سلام
صبح روز عاشورا با خاله فرنوش و امیر رفتیم دریا . ! آخه مادیگه عقده ای شدیم . این اولین روز تعطیلی من و امیر
بعد از مدتها بود . { جمعه ها که امیر میره سر کار } خلاصه بد نبود و خوش گذشت .
این هم عکسهای اون روز :
اول از همه یه تراکتور خوشکل و تمیز اونجا بود که تو رفتی بالاش و عکس گرفتیم :
بعدش کنار ساحل با تراکتور خودت شن بازی کردی :
بعدش کنار ساحل گوش ماهی برداشتی و دستات شنی شد . خیلی بدت میاد و همش میگی کثیف شده :
مامان واسه دستات بمیره .
خلاصه این بود روز عاشورا و تعطیلی ما ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی