ولنتاین ...
سلام پسر گلم
داشتم وبلاگ قند عسل رو میخوندم . مامان درسا چه کادوهای قشنگی براش خریده بود ! من هیچی برات
نخریدم . به قول خودت "اشکال نداره " عزیزم عید برات جبران میکنم .
از دیشب بگم که طبق معمول دیر خوابیدی و من هم که شام نخورده بودم { جون خودم رژیم دارم } هوس کردم
یه دونه ساندویچ کلاب که زیاد اومده بود رو بخورم . خلاصه برای خودم درست کردم و اومدم پیش تو و داشتم
میخوردم که تو منو نگاه کردی و گفتی : " چی داری میخوری ؟ " گفتم : ساندویچ . تو میخوری ؟
تو گفتی : " نه " بعد پرسیدی :" دوست داری ؟ " گفتم : آره بعد تو گفتی " نوش جانت ! "
در همین لحظه من دیوونه شدم ! آخه وروجک تو این حرفها رو کی یاد گرفتی ؟
حسابی ماچت کردم و خوردمت ! خیلی شیطون بلا هستی .
بعدش رفتیم حموم و اومدیم که بخوابیم و طبق معمول تو باید اسباب بازی هات رو بیاری توی رخت خواب
اینهم عکسش که با موبایل گرفتم :