رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

unforgettable moments

روزهاي عيد ...

سلام عشق من ! حدود يك هفته از عيد گذشت . امسال عيد براي تو يه حال و هواي ديگه اي داشت . چون بزرگتر شدي و مدرسه ميري و مفهوم تعطيلي رو درك ميكني . خيلي خوشحالي كه مدرسه ها تعطيل شده .... امير هم يك هفته اول رو تعطيل و پيش تو  مي مونه و  من هم كه روز اول تعطيل بودم . اگه طبق معمول اتفاقي نيفته  سه روز آخر رو مرخصي ميگيرم .   ...
4 فروردين 1395

اولين روز تنهايي !!

سلام عشق من ! از امروز ديگه مدرسه تعطيل شد و براي اولين بار از صبح توي خونه تنها موندي ! خودت اينطور خواستي . تا ساعت 1:30 بايد تنها بموني . چند بار از صبح بهت زنگ زدم و خدا رو شكر كه پسر خوبي هستي و شيطوني نكردي . دوستت دارم . ...
25 اسفند 1394

روز برفي ...

سلام عشق من ! از ديروز اينجا برف اومد . اولين و فكر كنم آخرين برف امسال باشه ... خيلي بازي كردي . ديروز توي سرما بازي كردي و امروز هم ظهر من اومدم و كلي با هم بازي كرديم . اين هم قيافه بي دندونت ... ...
8 بهمن 1394

حالا جواب مامانم رو چي بدم؟!

سلام عشق من ! ديروز تا در رو باز كردم و اومدي تو  بهم گفتي : "  از مدرسه بهت زنگ زدن ؟ " منم كه فهميدم حتما يه كار بدي كردي گفتم آره زنگ زدن . تو گفتي : كي زنگ زد؟‌  -خانم ناظم ! - چي گفت ؟ - بهتره خودت بگي كه چكار كردي ؟ خانم ناظم گفت كه شيطوني كردي .... - مامان ببخشيد . داشتم روي نرده ها بازي ميكردم كه خانم ناظم من رو تنبيه كرد ! -چه جوري تنبيه كرد؟ - رو به ديوار واستاديم ! خانم ناظم گفت به مادرتون زنگ ميزنم .... من هم گريه كردم ! بغلت كردم و گفتم آخه چرا گريه كردي ؟ - آخه گفتم حالا جواب مادرم رو چي بدم ؟‌؟ ! بعدش يه كم بغض كردم ولي بعد د...
6 بهمن 1394

فرشته دندون

سلام عشق من !  جمعه ، نهار خونه مامان اينها بوديم . دندون جلو بالا سمت چپ ديگه خيلي لق شده بود خلاصه بعد از نهار درحالي كه داشتي با من كشتي ميگرفتي ، ديدم دندونت خون اومد ... باباجوني بهت گفت ببينم دندونت چي شده ؟! و در يك حركت دندون رو كند ! خيلي خون اومد و بالاخره سومين دندونت هم افتاد .... همون شب كه يادمون رفت ولي شنبه شب دندونت رو گذاشتيم زير بالشتت و صبح وقتي از خواب بيدار شدي ديدي كه يه شمشير كه توش چراغ داره و روشن ميشه زير بالشتت هست . خيلي خوشحال شدي و همش ميگفتي : " مامان آخه فرشته دندون چطوري اينكار رو كرد ؟ " بعد چند دقيقه بعد گفتي :" مامان ، تو اين شمشير رو خريدي...
2 بهمن 1394

دومين دندون ...

سلام عشق من ! امروز  تو خونه عزيز بودي  و  امير زنگ زد و گفت كه :  من خواب بودم  دندون رهام داشت پرتقال ميخورد افتاد . ... گفتم خب ....  مادرم دندون رو انداخت روي سقف ! چون ميگه بد شگون !!!! من ديوانه شدم . ديگه حاليم نبود و سر كار بودم هرچي توي دهنم بود به امير و مادرش گفتم ! زنيكه احمق ديوانه !‌ اگه قرار به بد شگوني باشه بايد خودش رو پرت ميكرد روي سقف ! با وجود اينكه ميدونست من اولين دندونت رو كه افتاد نگه داشتم ولي از بدجنسي اينكار رو كرد ازش متنفرم .... در دنيا از هيچكس به اين اندازه متنفر نيستم !   ...
23 دی 1394

سورتمه تالش

سلام عشق من ! اين هفته با امير و  دوستش رفتيم تالش . سورتمه . خيلي خوب بود ، پارسال هم رفته بوديم و چه منظره هاي قشنگي ... تو كه اصلا نميموني تا عكس بگيريم . ...
8 دی 1394

دوستت دارم ...

سلام عشق من ! ديشب داشتم برات املاء ميگفتم ، بعدش كه املاء تموم شد تو بهم كفتي چشمات رو ببند و اين رو برام نوشتي : چون ميدوني كه من از عزيز خوشم نمياد جمله دوم رو هم نوشتي ! رهام جون خيلي دوستت دارم . موقع خواب هم زدي زير گريه . گفتي مامان دوست ندارم تو بميري ! نميدونم چرا اين فكر توي سرت هست ؟!‌ اين چندمين بار كه اين رو بهم ميگي ... شايد من خودم باعث اين موضوع باشم . شايد هم كارتون هايي كه ميبيني !!! بهر حال من دوست ندارم كه تو غصه بخوري . چه من باشم ، چه نباشم ... سعي كن هميشه شاد باشي ... اين هم اولين باري كه اين جمله رو برام نوشتي : ...
25 آذر 1394

تو عشق مني ...

سلام عشق من ! دو روز هست كه من سرما خوردم و حالم زياد خوب نيست . ديشب داشتيم با هم درس ميخونديم كه يك دفعه تو زدي زير گريه ! الهي برات بميرم . واسه اشكهات .... گفتم چرا گريه ميكني مادر ؟ تو گفتي :"‌ چون تو مريض هستي ! "‌  مادر براي جون مهربونت بميره .  امروز صبح هم بيدار شدي بهم گفتي "‌ من ديشب هم گريه كردم ! "  بهت گفتم آخه چرا مادر ؟  { چون تو مريض هستي ...! }  برام قرص آوردي با آب ....  .  من واقعا خجالت ميكشم  چون به نسبت تو ،من زياد مادر مهربوني نيستم .... ‌ ...
19 آذر 1394