خداحافظي از فرشته ها !
رفتم دکتر برای تعیین وقت . اول قرار بود تو 18 تیر دنیا بیای . که دکتر یه هفته قبلش زنگ زد و گفت که چون میخواد بره مسافرت تو باید زود تر دنیا بیای !!!
اون روز صبح رفتیم بیمارستان فامیلی . بعد از کلی معطلی خلاصه نوبت ما شد !
وقت خداحافظی از فرشته ها رسیده ! مامان جون بالاخره من و تو میتونیم همدیگر رو ببینیم !
رفتم توی اتاق عمل و فقط تالحظه بیهوشی یادم ! انگار که منو داشتن توی یه دالون سیاه میکشیدن و به زور میبردن . اون لحظه دلم میخواست برگردم به دنیای خودمون ولی دیگه دیر شده بود و من رفتم !!! فقط یادم که وقتی بهوش اومدم بابا رو دیدم و همش میپرسیدم که سالمه ؟ حالش خوبه ؟؟
این طوری شد که فرشته کوچیک ما روز 15 تیر 88 ( روز پدر ) ساعت 11:24 ظهربه دنیا قدم گذاشت ! . و امیر پدر شد !
وقتی تو رو آوردن پیش من، یه کوچولوی سرخ بودی !
۲۰/04/88
الان ساعت 12 شب و من هنوز بیدارم . باورم نمیشه که از تولد تو ۵ روز میگذره . آره تو به دنیا اومدی و همون طوری که قبلا نوشته بودم یه پسر هستی . از همه مهم تر سالم هستی .
خدایا برای همه چیز از تو متشکرم . امیدوارم که من و امیر بتونیم از این کوچولو خوب مراقبت کنیم .
کوچولو تو الان روبروی من خیلی ناز خوابیدی .
میدونم که تو هم یک روز بزرگ می شی و همه این روزها و شبها فراموش میشن و به یاد نمیاری که یک کسی تمام شب رو برای مراقبت از تو بیدار مونده و از دیدن تو سیر نمیشه . خیلی دوستت دارم !!
منو ببخش اگه نمیتونم مادر خوبی برات باشم . اگه هر زمان احساس کمبودی کردی که بخاطر کم کاری من و یا بابایی بوده ما رو ببخش . ولی این رو بدون که ما برای خوشبختی تو هر کاری میکنیم . تو هم برامون دعا کن .!