رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

unforgettable moments

بدون عنوان

1390/2/28 9:21
نویسنده : mahtala
373 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 8:45 صبح و من سر کار هستم . داشتم به این فکر میکردم که روزهای اول که این وبلاگ رو درست کرده بودم چقدر ذوق داشتم و چه قدر مطلب ! همیشه همین طوریه . اول هر چیزی خیلی خوبه و بعد سریع همه چیز تکراری میشه . تنها چیزی که برام تا الآن تکراری نشده حضور تو  ِ . با وجود اینکه الان یک سال و ده ماه و ده روز میگذره اما هر روز که تو بزرگ و بزرگتر میشی بیشتر بهت وابسته میشم و حس میکنم این خیلی بده . مامان جون خیلی دوست دارم نمیدونم تو هم توهم این قدر من رو دوست داری ؟ مطمئن هستم که هیچ وقت بچه ها به اندازه مادرها عاشق نیستند و این یه قانون . چند روز دیگه روز مادر . من و امیر هم باهم دیگه قهر هستیم و این بار دیگه من برای آشتی پیش قدم نمیشم حتی اگه تا آخر عمرم هم طول بکشه دیگه با امیر حرف نمیزنم چون روش خیلی زیاد شده . بگذریم .....

یک ماه و نیم دیگه تولد تو  و اگه بشه میخوام یه کیک به شکل هواپیما سفارش بدم و لباس شکل خلبان و کارت دعوت هم مثل بلیط هواپیما !! البته اگه بشه چون من هر چیزی که میخوام انجام بدم نمیشه . توی این رشت لعنتی که مغازه های مسخره اش هیچ چیز درست و حسابی ندارن .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مسی
28 اردیبهشت 90 11:43
تبریک بابا!!!
بالاخره پست جدید گذاشتی!!!
می دونی مه طلا تو دنیا وقعا همه چیز تکراری می شه ، حتی بهترین ، زیباترین و رویایی ترین چیزها.
تنها چیزی که هرگز کمرنگ نمی شه ، عشق بی توقع . و این همون حسی که تقریباً فقط اکثر پدر مادرا نسبت به بچه هاشون دارن.
ایشالا امیر همچین می اد منت کشی که حال کنی. دعوا و قهر نمک زندگی.
اما به این کارت ادامه بده و بنویس ، حتی اگه نخواستی تو وبلاگ ادامه بدی . چون واقعا هدیه ی قشنگی .


مرسی . واقعا جلمه قشنگی گفتی . عشق بی توقع !
مهرنوش
30 اردیبهشت 90 1:31
خب به نظرم اين طرحت واسه تولد رهام خيلى جالبه،تو هميشه طرحهاى قشنگ ميدى و موفق هم ميشى فقط خودت اينو نمي بينى! اگه كارى واسه تولد داشتى بهم بگو. مهمترين چيزى كه زندگيت رو باارزشتر از قبل كرده رهام هست آره ديگه هرسال با تولدمون ما بزرگتر نميشيم،پيرتر ميشيم اما هرسال ميتونى ببينى كه رهام داره قد ميكشه،آرزوهات جاشونو ميدن به آرزوهاى اون. ارزش تمام روزهاى رفته ات رو تو يه نگاه پراميد رهام خواهى ديد، اميدى كه از خودتو مىگيره...
مهرنوش
30 اردیبهشت 90 18:14
واى خدا! بالاخره امتحانم تموم شد،ديشب ٢ تا سكته ناقص كردم از استرس...درحال همون سكته برات كلى نوشتم اما هر كارى كردم نرفت:'( طرحى كه واسه تولد رهام دادى خيلى جالبه و جالبتر اينه كه هميشه متفاوت و جالبى اما خودت باور ندارى(حالا منو ضايع نكنى نگى باور دارى) مى تونم احساست رو درك كنم وقتى ميگى از گذر زمان ميترسى،همه يه طورايى همين جوريم، داريم مىريم اما كجا ؟ تا كى؟ شايد همين معلوم نبودنش قشنگه! من فكر مىكنم مهمترين چيز زندگيت رهام هست،يادت نره ! باگذر همين روزهاست كه اون داره بزرگ مىشه!
مهرنوش
30 اردیبهشت 90 18:22
جمعه ى خميازه هاى موذى كشدار... امروز همه ياد جمعه قبل افتاديم كه ما رو بردين دريا و پارك شهر،نواب و نوشافرين افسرده شدن! ما بچه ها چه گناهى كرديم كه بايد تو دعواى شما بسوزيم؟
نیش
31 اردیبهشت 90 23:07
سلام باز خوبه تو یه رهام داری که بهت امید بده.
نىنى رهام
2 خرداد 90 19:17
سلام ماتينا روزت مبايك،دوست دام قبووونت. بيرون بيرون -كك تولوووود.
مریم
3 خرداد 90 3:27
سلام روز مادر مبارک
مسی
4 خرداد 90 8:46
یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟ شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی... ـ خانوم طلا بشی و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را روزت مبارک مادر عزیزم
MeNoOoosH
5 خرداد 90 18:19
Kefafat !